مادر متهم: پسرم به خاطر عشق، دزدی می‌کرد!

مادر متهم: پسرم به خاطر عشق، دزدی می‌کرد!

مادر متهم: پسرم به خاطر عشق، دزدی می کرد!گشت زنی پلیس به تعقیب و گریز نفس گیر و دستگیری یک سارق حرفه ای منجر شد.

 

به گزارش 9صبح؛ ساعت ۷ صبح، مأموران کلانتری سجاد حین گشت زنی در حوزه استحفاظی خود، توجهشان به یک دستگاه پراید جلب شد. مأموران، بدون جلب توجه پلاک این خودرو را استعلام گرفتند. هنوز وضعیت پلاک مشخص نشده بود که پلیس متوجه تفاوت پلاک عقب و جلوی خودرو شد.

لحظاتی بعد نیز پاسخ استعلام رسید و مشخص شد که پلاک‌های متفاوت این خودرو، چند روز قبل از خودرو‌های دیگر سرقت شده است. موضوعی که توجه سرهنگ ابراهیم خواجه پور، رئیس کلانتری سجاد را جلب کرد تا جایی که از مأموران خواست این خودرو را با هدف شناسایی همدستان احتمالی زیرنظر بگیرند و دستور اعزام واحد‌های گشت بعدی به محل را صادر کرد. 

دقایقی بعد مشخص شد که فرد مظنون، یک پراید دیگر را زیر نظر گرفته است، پرایدی که با مراجعه مالکش، انگار نقشه‌های متهم نقش بر آب شد و مظنون شروع به حرکت کرد. با حرکت پراید، مأموران ضمن تعقیب خودرو به راننده دستور ایست دادند. متهم، اما نه تنها به این دستور ایست توجه نکرد، بلکه سعی کرد با ویراژ‌های خطرناک از دست مأموران فرار کند.

تعقیب وگریز نفس گیر پلیس و متهم به بولوار وکیل آباد کشیده شد. متهم با سرعت در این بولوار به فرارش ادامه داد تا اینکه به سمت کنارگذر وکیل آباد ۷ فرمانش را چرخاند. حرکت خطرناک متهم برایش گران تمام شد و خودروی پراید پس از برخورد شدید با یک گاری زباله و یک تیر چراغ برق از حرکت ایستاد. پس از این سانحه متهم کوشید با پای پیاده از محل فرار کند که دستگیر شد. مأموران با بررسی وضعیت جسمانی راننده، با اطمینان از سلامت متهم که خودش را «بهنام. پ» معرفی کرده بود، او را به کلانتری سجاد منتقل کردند.

کشف پلاک‌های سرقتی بیشتر

پس از انتقال متهم، مشخص شد که خودروی پراید مدتی قبل از حاشیه یک مرکز درمانی سرقت شده است. مأموران در بازرسی از خودرو، چهار عدد پلاک، باتری خودرو و تعدادی لوازم داخل خودرو به همراه ابزار کامل سرقت از وسایل نقلیه کشف کردند. مأموران پس از بازکردن پلاک‌های خودرو متوجه شدند که زیر پلاک‌های نصب شده، یک جفت پلاک دیگر هم وجود دارد.

با این کشفیات، مأموران پیش از بازجویی، سوابق متهم را بررسی کردند. هرچند متهم، خود را «بهنام» معرفی کرده بود، اما در کلانتری به اشتباه خودش را «بهروز» معرفی کرد. او خیلی زود متوجه اشتباهش شد، اما فرصت نکرد اشتباهش را جبران کند و مأموران با استفاده از تجهیزات نوین پلیسی متوجه شدند که نام واقعی متهم «اصغر» است و پیش از این چهار مرحله به اتهام سرقت دستگیر شده و به زندان رفته است.

ادعای متهم از حضور دوست خیالی یا واقعی

متهم که چندین بار سعی کرده بود مأموران را فریب دهد، این بار از یک همدست نام برد و در بازجویی مدعی شد: من دوستی به نام «رضا دودو» دارم که هر دو در منطقه خواجه ربیع سکونت داریم. دزدی‌های ما با هم است و بیشتر باتری و دیگر لوازم خودرو را سرقت می‌کنیم. صبح امروز هم رضا دنبال من آمد تا با هم دور بزنیم و دزدی کنیم.

به محدوده امامت که رسیدیم، رضا برای پیداکردن سوژه از خودرو پیاده شد. او رفت و من هم یک پراید را زیر نظر گرفتم. خودرویی که مالکش سررسید و نشد که از آن سرقت کنیم، همان لحظه متوجه حضور پلیس شدم. اول فکر کردم مأموران مشغول گشت زنی معمولی هستند و کاری به من ندارند. 

برای همین بود که‌ می‌خواستم طبیعی رفتار کنم، اما وقتی به من دستور ایست دادند، تصمیم گرفتم فرار کنم. به بولوار وکیل آباد که رسیدم، به ذهنم رسید ناگهان وارد کنارگذر شوم و به این ترتیب مأموران را جا بگذارم و فرار کنم، برای همین با وجود سرعت زیاد ماشین، به یک باره فرمان را چرخاندم و تصادف کردم.

شاکی: یک هفته پیش پراید را خریده بودم

یک ساعت از دستگیری متهم نگذشته بود که شاکی به کلانتری سجاد مراجعه کرد. یکی از آن‌ها خوشحال بود و دیگری ناراحت. فرد خوشحال، مالک خودروی پراید بود. مرد میان سال با حضور در کلانتری شروع به قدردانی از رئیس کلانتری و مأموران کرد. او ضمن ارائه مدارک خودرو به مأموران گفت: من نیروی خدماتی یک مرکز درمانی هستم. حقوق بسیار کمی می‌گیرم.

باوجوداین، سال‌ها پس انداز کردم تا توانستم با تمام پس اندازم همین پراید را قسطی بخرم. می‌خواستم با این خودرو کار کنم و اقساطش را بدهم. چند روزی هم این کار را کردم، اما یک هفته بعد از خرید، خودرو را از من دزدیدند. آن روز من شیفت شب بودم و کمی دیر به محل کار رسیدم. زمان زیادی را در خیابان‌های اطراف بیمارستان برای پیداکردن جای پارک صرف کردم. صبح زود، پس از اتمام کار، با وجود خستگی زیاد می‌خواستم به خانه برگردم که متوجه سرقت پراید شدم.

پسری که به دزدی کشیده شده بود

هنوز اظهارات مالک خودرو تمام نشده بود که زن سالمند وارد کلانتری شد. این زن خود را مادر متهم معرفی کرد و به دفاع از پسرش پرداخت: سیزده سال قبل، شوهرم من و پسرم را رها کرد و رفت. بعد از آن، من و اصغر خرج خانه را با هم تأمین می‌کنیم. پسرم در این مدت با دوستان نابابی آشنا شد. آن‌ها پسرم را به کار خلاف کشاندند و برای دزدی می‌بردند.

البته اصغر به من می‌گفت کار می‌کند تا اینکه دستگیر شد و من فهمیدم دروغ می‌گوید. آخرین بار که پسرم از زندان بیرون آمد، عاشق دختری به نام پریسا شد. این دختر تأثیر بدی روی پسرم داشت و متوجه می‌شدم اصغر خیلی بیشتر از قبل دزدی می‌کند. این پراید را هم بعد از آشنایی با این دختر دزدید.

وقتی پراید را به خانه آورد، به من گفت که آن را خریده‌ام و مادر حالا باید به خواستگاری پریسا برویم. او خیلی اصرار کرد، اما من به بهانه‌های مختلف تعلل کردم تا اینکه پسرم گفت که رابطه اش با پریسا به هم خورده است. همچنین از من خواست تا برایش آستین بالا بزنم و هرچه زودتر برایش همسر خوبی پیدا کنم.

مادر متهم با این اظهارات، اگرچه سبک شد، اما تأثیری بر روند رسیدگی پرونده نداشت و متهم پس از تکمیل پرونده، برای پنجمین بار به دادسرا منتقل و راهی زندان شد.

 

وب گردی

    نظر شما