پسر جوان خانه مرد ثروتمند را خالی کرد

پدرم به دلیل اعتیاد شدیدی که به مواد مخدر دارد بیشتر اوقات درخانه به سر می برد و پای پیک نیک تریاک میکشد و هر وقت که حالش خوب باشد با وانت مدل پایین خودش بار جا به جا میکند…به همین دلیل مدام درخانه ما بین پدر و مادرم جروبحث ودعوا ودرگیری هست و حتی پدرم مادرم را کتک هم میزند…
به گزارش 9صبح؛ مردی که به اتهام سرقت دستگیر شده است، درباره سرگذشتش گفت: وقتی ۱۲ ساله بودم، پدرم خانه را به خاطر بدهکاری های زیاد خودش فروخت و دیگر توانایی مالی اجاره کردن منزل دیگری را نداشت به همین علت مجبور شدیم درمنزل پدربزرگ مادری ام زندگی کنیم. ۴ نفر دریک اتاق کوچک با آشپزخانه ای مشترک ،زندگی خیلی سختی را میگذراندیم!
خیلی برای مادرم مشکل بود. خاله ها و دایی هایم که برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگم می آمدند هرکدام با نگاه های تحقیرآمیزشان باعث سرافکندگی ما می شدند.مجبور بودیم چنین شرایط و نگاه های پرازتحقیر را تحمل کنیم چون فقیر بودیم حتی یک خانه نمیتوانستیم اجاره کنیم. من تمام آن روزها را یادم میآید تا این که ۱۵ ساله شدم .تا آن موقع هم مادرم هر چه طلا داشت و پس انداز کرده بود، خرج تحصیل ما کرد.
من دیگرتصمیم گرفتم ادامه تحصیل ندهم چون پول نداشتیم .پدرم چند باربه کمپ ترک اعتیاد رفت اما فایده ای نداشت .یکی ازهمسایه های پدربزرگم با مادرم دوست بود. گفت: شوهرم شیرینی فروشی دارد به پسر بزرگتان بگویید آن جا کار کند و از این طریق من سرکار رفتم.حتی جای خواب هم داشت شب ها دیگر به خانه نمیرفتم تا اشک های پنهانی مادرم را نبینم .حقوقم را که می گرفتم مقدار کمی برمی داشتم و بقیه اش را به مادرم میدادم .روزها گذشت من به سن قانونی ۱۸سال رسیده بودم. دیگر به پدرم اجازه بی حرمتی نمیدادم. اما خودم در همان کارگاه قنادی شب ها قبل از خواب با کارگرها سیگار میکشیدیم .هر کدام از ما داستان زندگی خودش را داشت اما داستان من ازهمه تلخ ترو دردناک تر بود.توقعم اززندگی بالا رفته بود.دیگرحقوق صاحب قنادی برایم کافی نبود بیشتر می خواستم تا این که یک روز سفارش یک کیک بزرگ را به دستور صاحب قنادی به نشانی یک مشتری بردم. آقایی از آیفون گفت کیک را بالا بیاورید!
درکه بازشد دیدم چه خانه ویلایی بزرگ و شیکی هست همینطور که می رفتم تا به در ورودی منزلشان برسم مات و مبهوت زیبایی و بزرگی خانه شده بودم صاحبخانه منتظر ایستاده بود و بعد از تحویل دادن کیک بیعانه خیلی خوبی به من داد و از من تشکر کرد و من هم خانه را ترک کردم. شب که شد از زیبایی آن خانه بزرگ و رویایی که دیده بودم برای کارگران قنادی توصیف کردم .چند روز بعد «مرتضی» یکی از شاگردان قنادی سراغم آمد و گفت یک پیشنهاد دارم، قبول می کنید؟ گفتم :چی هست؟ بعد گفت: شما که آدرس را بلدید کشیک بدیم، یک روز که خانه نبودند مرخصی ساعتی بگیریم و به خانه ورود کنیم و هر چه اموال با ارزش دارند را برداریم و فرار کنیم. آن ها خیلی ثروتمند هستند؛ یک مقدار از اموالشان کم شود اتفاقی نمیافتد. اولش مخالفت کردم اما بعد که با خودم فکرکردم دیدم راست میگوید.
نقشه سرقت را یک شب که همه خواب بودند با مرتضی کشیدیم و به همدیگر قول دادیم تا کسی متوجه این موضوع نشود. بعد از پایان هم هر کسی سهم خودش را بردارد .بعد از چند روزکشیک دادن ،تعداد اعضای خانواده ورفت و آمدها رو متوجه شدیم و یک شب که به قصد مهمانی همه از منزل با ماشین های خودشان خارج شدند ما از بالای در وارد حیاط خانه شدیم .مرتضی وارد بود که چگونه در ورودی خانه را باز کند. بعد ازنیم ساعت بالاخره داخل شدیم . فقط دنبال پول و طلا می گشتیم و بعد از کلی جست وجو هرچه بود جمع کردیم ودررا بستیم و با سرعت خودمان را به درحیاط رساندیم و بالای آن بیرون پریدیم .ماشین پلیس و صاحب خانه منتظر ما بودند چون خیلی ناشیانه عمل کردیم از دوربین مداربسته داخل منزل که به گوشی همراه صاحبخانه وصل بود اطلاع نداشتیم برای همین به سرعت دستگیر شدیم اما ای کاش….
با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری نواب صفوی مشهد )متهمان این پرونده درحالی به مراجع قضایی معرفی شدند که تحقیقات برای کشف سرقت های احتمالی دیگرآنان ادامه دارد.
منبع: سایت جنایی
نظر شما